Back to the word

noun شُلوغی / šoluği

یه دختری که دورش پر دوست، رفت و آمد، شلوغی... وارد یه جایی شدم که آروم... کسی رو اونقدر نمی‌شناختم.
ye doxtari ke dowraš por-e dust، raft o âmad، šoluği... vâred-e ye jâyi šodam ke ârum... kasi ro unqadr nemišenâxtam.
و می‌دونم که واقعا سرتون شلوغ بوده و تو این شلوغی اومدین و در برنامه ما.
va midunam ke vâqe'an saretun šoluğ bude va tu in šoluği umadin va dar barnâme-ye .
And I know that you’ve been really busy and you've come to our program in the middle of that.